حسین قدیانی

من مانده ام، چرا گلدن گلوب را به بچه های جلوه ویژه تسخیر وال استریت نمی دهند، و چرا سروده های مطهر آیات القرمزی نوبل نمی گیرد؟!...بابانوئل دست نزد برای سروده های سلمان هراتی، و نوبل علمی را ندادند به مصطفای شهید شریف. یکی را می کشند و دیگری را روی سن می برند

 

اسکار! سیاسی نیست. هالیوود سیاسی نیست. سیاست های فرهنگی شیطان بزرگ، سیاسی نیست. سپر دفاع ضدموشکی، سیاسی نیست. گوانتانامو سیاسی نیست. ناتوی فرهنگی سیاسی نیست. سیاست خارجی بوش و اوباما سیاسی نیست. اتاق بیضی سیاسی نیست. کراوات سیاسی نیست. 

 

دروغ 11سپتامبر، سیاسی نیست. جنگ علیه عراق و افغانستان، سیاسی نیست. بمب های اتمی ناکازاکی و هیروشیما و جنگ ویتنام و کشتار فرقه دیویدیه، سیاسی نیست. کودتای 28 مرداد، سیاسی نیست. کشتن ملت پاکستان، سیاسی نیست. استعمار و استکبار، سیاسی نیست. ترور علم الهدای خامنه ای در کوی علم و فن آوری، سیاسی نیست. خونی که از سبیل جان بولتن می چکد، سیاسی نیست. حمایت از منافقین، سیاسی نیست. بمب مسجد ابوذر، یک روز قبل از حادثه 7 تیر، سیاسی نیست. مجروح کردن دست یمین رهبر ما، سیاسی نیست. پول دادن به سران فتنه از جیب مردم آمریکا، سیاسی نیست. جایزه دادن به خلبان شلیک علیه هواپیمای مسافربری ایران، سیاسی نیست. 

 

نیرنگ، سیاسی نیست. تفنگ و توپ و تانک، سیاسی نیست. چراغ سبز نشان دادن به آل خلیفه، سیاسی نیست. بمب فروختن به آل سعود، سیاسی نیست. حمایت از سران فتنه، سیاسی نیست. VOA سیاسی نیست. خرمهره نوبل، سیاسی نیست. 200 کلاهک اتمی اسرائیل، سیاسی نیست. گلوله آمریکایی ها درون سینه بچه های کانال پرورش ماهی، سیاسی نیست. ترکش در گلوی رزمنده شرق ابوالخصیب، سیاسی نیست. با شنی تانک، روی سینه دلاوران هویزه رفتن، سیاسی نیست.

 

تحریم و تهدید و جنایت، سیاسی نیست. آژانس بین المللی انرژی هسته ای سیاسی نیست. سازمان ملل، سیاسی نیست. کشتی بریجتون سیاسی نیست. گاز خردل ساخت کشور فرانسه، سیاسی نیست. گاز فلفل در چشم دانشجویان آمریکا سیاسی نیست. حمله به چادرنشینان مظلوم جنبش 99 درصد سیاسی نیست. نقشه کشیدن برای ترور حاج قاسم، سیاسی نیست. یتیم کردن علیرضای 4 ساله، پسر مصطفای شهید شریف، سیاسی نیست. کشتن داماد کربلای 5 جلوی چشم حاج بخشی، سیاسی نیست. آن بمب آمریکایی که 38 نفر را در یک عروسی هرات کشت، سیاسی نیست...

 

و به اسم آزادی، ما بچه های «خیبر» و «بدر» هرگز اجازه نمی دهیم که دیکتاتوری بر جهان حکومت کند... و به اسم جایزه قشنگ هالیوود، تفنگ بدترکیب سربازان وحشی اوباما... دنیا دیگر دنیای قبل نیست! 

 

موریانه تاریخ، اضلاع مثلث زر و زور و تزویر را خورده است، آهای مردم! سمفونی حاشیه ها، به کمک نظام سلطه آمده، تا صدای شکستن استخوان لخت آمریکا در منطقه و جهان، شنیده نشود، تا خبر «بدر» و «خیبر» مخابره نشود، تا برگردانند ما را به دوره شعب شبیخون فرهنگی... به دوره نوبل و خرمهره هایش! آهای سلمان هراتی! علیه کاخ سفید، این شعر سفید توست که دارد تعبیر می شود. آهای مهدی رجب بیگی! دانشجوی پیرو خط امام! تو رفتی، اما امروز، به خط زده اند هسته های مقاومت خمینی. آهای متوسلیان! اوباما دارد منت خامنه ای را می کشد در نامه اش، و شاگرد خامنه ای در حزب الله لبنان دارد ادب می کند اسرائیل را. کجایی دلاور؟! کجایید دلاوران!

 

ایرانی ها مردمی صلح طلبند، اما کور نیستند که «مرگ بر آمریکا» نگویند. ایرانی ها مردمی صلح طلبند، اما آمریکا، از غرب مرز ما صدام را شیر می کند و از شرق مرز ما بن لادن و تریاک و حشیش و... را. ایرانی ها مردمی صلح طلب اند، اما یانکی ها، دانشمندان هسته ای ما را می کشند، و با آن یکی دست شان، اسکار می دهند که سیاسی نیست. گلدن گلاب اصلا سیاسی نیست. گلوله گلاب سیاسی نیست. بمب گلاب سیاسی نیست. ترور گلاب سیاسی نیست... آهای مردم! مبادا شهروند مطیعی شویم برای دهکده جهانی! و به جای «بدر» و «خیبر»، به جای تماشای شکستن غرور غرب، به جای دیدن غروب غرب، و به جای اینکه کمک کنیم به «حاج احمد» تا پرچم اسلام را بهتر در «انتهای افق» بکوبد، اسیر حواشی شویم. توپ جمهوری اسلامی، امروز در محوطه 18 قدم اتاق بیضی است؛ حواس تان هست؟!

 

اسیر تماشاگرنمایی نشویم که دارد لیزر می اندازد روی چشم دروازه بان ما!! توپ اصلا زمین ما نیست، بلکه زمین دشمن است، اما آمریکا داور را خریده! و چندتایی از تماشاگران ما را! و به اینها جایزه می دهد تا دنیا و ما، نبینیم فتح الفتوح کودک 6 ماهه بحرین را. امروز، عریان اصل کاری، نظام سلطه است!! انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی و قیام 99 درصد، رسما لخت کرده اند آمریکا را و کنار زده اند از مجسمه آزادی، پرده پندار تزویر را... و خرمهره نوبل را... و اینک، گلدن گلوب، آمده است تا با هیاهو، به آمریکا تنفس مصنوعی دهد! آمریکا دارد در واقعیت از ما سیلی می خورد و در فیلم و جایزه و روی سن، جبرانش می کند!!

 

یکی جایزه می دهد، یکی جایزه می گیرد، و دیگری این خبر را در بوق می کند و به حاشیه ها دامن می زند، تا من و تو نشنویم صدای شکستن استخوان نظام سلطه را. فیلم، فیلم است، اما واقعیت را، «خیبر» و «بدر» را جمهوری اسلامی دارد کارگردانی می کند. «سمفونی حاشیه ها» از بیرون و درون، هدفش این است: یادمان برود که خاورمیانه دارد روی انگشت سپاه قدس می درخشد! من مانده ام، چرا گلدن گلوب را به بچه های جلوه ویژه تسخیر وال استریت نمی دهند، و چرا سروده های مطهر آیات القرمزی نوبل نمی گیرد؟!... بابانوئل دست نزد برای سروده های سلمان هراتی، و نوبل علمی را ندادند به مصطفای شهید شریف که در اوج تحریم، غنی کرد ما را با غنی سازی. یکی را می کشند و دیگری را روی سن می برند... و همین کارها را می کنند که دنیا، حرف و اول آخرش این است: «مرگ بر آمریکا».

 

ایرانی ها مردمی صلح طلبند، اما صلح با ابلیس، خط قرمز ماست. ما از این پیچ حساس تاریخ، با موفقیت عبور می کنیم و اجازه نمی دهیم هجوم حاشیه ها، فتح الفتوح ما را به حاشیه ببرد. ما برای گرفتن انتقام خون تاریخ و جغرافیا از آمریکا، الگوی جهان مبارزه ایم. ایرانی ها مردمی صلح طلبند، اما آنکه علیه الگوی ملل آزاده دنیا، متوسل به 8 سال جنگ تحمیلی و 8 ماه جنگ تحلیلی و ترور دانشمندانش می شود، روی جنگ و انتقام ما را باید ببینید، نه روی صلح و صفای ما را، که ما هرگز صلح طلب تر از 99 درصد مردم دنیا نیستیم!!





نوشته شده در تاریخ یکشنبه 90 بهمن 2 توسط حق جو



گلشیفته فراهانی در مصاحبه با یک مجله مشهور فرانسوی، نفرت خود را از حجاب بیان کرده و امروز دست گلی دیگر به آب داد تا بگوید سرنوشت آزادی (لیبرالیسم) و سکولاریسم (جدایی دین از سیاست) چیزی جز نابودی ارزش ها نیست.

سایت اینترنتی مادام فیگارو  عکس  وی را کار کرده  و در کامنت زیر آن آورده: حجاب در فرش قرمز هالیوود جایی ندارد و ... عکس توسط "ژان بابتیست موندینو" برای آکادمی "سزار و چومت" گرفته شده است. 
 
حدود هفت سال پیش دکتر حسن عباسی استاد دانشگاه ویکی از نخبگان اصول گرا، در حالی که گلشیفته فراهانی به ظاهر دختری سر به زیر و مظلوم بود، نسبت به آینده تعدادی از هنرمندان ایران اعلام خطر کرد و با هشدار نسبت به آینده گلشیفته،  مردم را از تبعات و سر خوردن در باتلاق مُدل سکولار دنیای هنر آگاه کرد و نسبت به گسترش سوکولاریسم و بی توجهی به اخلاق گرایی در فضای هنر و موسیقی و سینما هشدار داد.
 
 
گسترش بی اخلاقی چیزی است که  بخشی از لیبرال ها هدف اول خود می دانند و تصور می کنند که با ظاهر سازی و بی اخلاقی می توانند خود را از آداب و رسوم و توصیه های مذهبی و دینی جداسازند.
 
در حالی که تاریخ تمدن بشری نشان داده که انسان بدون اخلاق و قانون و احترام به حقوق اجتماعی دیگران نمی تواند صلح و آرامش و سعادت را برای خود به همراه داشته باشد و بی اخلاقی و برهنگی، نماد انسان خوشبخت و سعادتمند امروز نیست و این موضوع حتی در کشورهای اروپایی پذیرفته شده و اکثریت مردم خود را پایبند توصیه های اخلاقی مورد توجه ادیان و مذاهب اسلام، کاتولیک، و حتی پروتستان می دانند.
 
اما بخش کوچکی از دنیای سرمایه داری برای فروش و سود بیشتر و سرگرم کردن بخشی از جوامع به سوء استفاده از زنان و جوانان روی آورده است و چنین رفتاری به هیچ وجه مورد قبول اکثریت مردم و عرف کشورهای مختلف نیست.
 
اما چنین دستاوردی برای یک هنرمند که روزگاری جایگاهی در بین مردم داشته، باید درس عبرتی باشد برای سایر هنرمندان، تا هشیار باشند که اگر مرز اخلاق و سیاست و هنر را نشناسند و به مغلطه بافی روی آورند و دستاورد بی اخلاقی در برخی جوامع غربی را جایگزین سابقه تاریخی اخلاق گرایی در هنر ایران زمین کنند نتیجه ای جز سقوط جایگاه خود ندارند.
 
جوانان نباید دچار مغلطه و اشتباه شوند و تصور کنند که بی تفاوتی آنها به سیاست و راه و روش سیاسی، ایجاب می کند که هر رفتاری را انجام دهند و اگر کسی می خواهد به این وسیله یک فعالیت سیاسی را انجام دهد و خود را مطرح کند سخت در اشتباه است زیرا مردم ابتدا به توصیه های اخلاقی ومذهبی و عرفی توجه دارند و بعد از آن روش های سیاسی و اجتماعی را بررسی می کنند و تا انسانی را موجه و قابل قبول ندانند به حرف او و هنر او توجه نخواهند داشت
 
این روش ها نباید برای هنرمندانی که در خارج کشور کار و کسب مناسبی ندارند الگو باشد و حتی اگر از نظر مردم فراموش شوند و مورد توجه رسانه ها نباشند نباید راهی برای حضور در مجلات و سینما و رسانه ها باشد. زیرا مردم چنین حضوری را نمی پذیرند و حتی اگر 10 سال یکبار یک فیلم از این هنرمند ببینند رضایت بیشتری دارند تا هر چند ماه یک دسته گل از خانوم هنرمند را شاهد باشند.
 
امثال گلشیفته در دنیای هنر و روزنامه نگاران و موسیقی دان ها و... که به خارج کشور رفتنه اند نباید برای بازگشت به صدر اخبار سیاسی و هنری، به چنین روش هایی روی آورند و حتی اگر از نظر شهرت اجتماعی، وضعیت مالی و.... در تنگنا هستند و به آنها کاری پیشنهاد نمی شود و احساس پوچی و بی توجهی می کنند نباید خود را به هر شیوه و قیمتی عرضه کنند.
 
 به یاد آوریم که از پهلوانان و قهرمانان ورزشی گرفته تا مردان دارای شخصیت تاریخی و سیاسی و همچنین هنرمندان و سینما گران ایرانی و... همواره بر رعایت اخلاق و شاخص های معرف تاریخ و هنر و تمدن و فرهنگ ایران سفارش و توصیه و تاکید کرده اند و دختران و پسران هنرمند و سینما گر و مردان و زنان سیاستمدار ایرانی، نباید برای راه یابی به بازار تبلیغات دنیای غرب و مطرح شدن در افکار عمومی داخل و خارجی به روش های غیر اخلاقی و غیر مرسوم و غیر عرفی روی آورند. زیرا باید بپذیریم که در طول تاریخ ایران زمین، برخی مسائل عرفی و پذیرفته شده در فرهنگ مردم ایران فراتر از مسائل سیاسی و گروهی است و مسائلی مانند غیرت حفاظت از شخصیت و حرمت خانواده و مردم ایران زمین و دختران و زنان  ایران، چیزی است که از مسوولان کشور تا ورزشکاران و زنان و مردان و هنرمندان و حتی نخبگان و روشنفکران ایرانی نسبت به آن واکنش نشان می دهند و ابراز تاسف می کنند و خون مردم را به جوش می آورد و همه از خود می پرسند چه دلیلی برای رفتار دختر و پسر ایرانی در چنین محیط هایی وجود دارد و در یک کلام از گلیشفته می پرسند که چرا؟!
 
آیا مسائل حرفه ای دنیای هنر تا این حد پیچیده و غیر قابل انعطاف است که بعد از مدت کوتاهی از خروج شما، باید تن به چنین رفتاری بدهید؟
 
آیا امکان حضور شما در بی نهایت نقش های هنری و مردم پسند وجود نداشته است؟
 
در شرایطی که حتی سینمای هالیوود برای فروش بیشتر و حضور در همه بازارها و کشورها، از مسائل شخصی و بی اخلاقی پرهیز می کند چه موضوع مهمی باعث شده که گلیشفته به چنین عکس هایی راضی شود؟
 
امید است که این سرنوشت و اشتباه های هنرمندان ایرانی برای تمام دختران و پسران ایرانی درسی باشد تا در آینده معرف فرهنگی باشیم که جهان برای هزاران سال به چنین فرهنگ غنی از ملتی بزرگ افتخار می کرد و خود را به بازار تبلیغات و سوء استفاده از زن در فرهنگ و کشوری که سابقه کمی در تاریخ جهان دارد عرضه نکنیم .





نوشته شده در تاریخ جمعه 90 دی 30 توسط حق جو



گفت: فرح پهلوی در مصاحبه ای گفته است؛ «خوشحالم که گروه های اپوزیسیون به تدریج متوجه شده اند که فرزندم رضا پهلوی شایسته ترین فرد برای اداره کشور است»!
گفتم: راست میگه! از قدیم و ندیم گفته اند علف باید به دهن بزی شیرین بیاد!
گفت: بیوه شاه می گوید در یکی از محافل که تعدادی از اعضای گروه های مختلف اپوزیسیون در آن حضور داشتند به نظرات من توجه زیادی شده بود.
گفتم: به نظرات او یا به ثروت افسانه ای که از کیسه ملت غارت کرده و با خود برده اند.
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: در یک مجلس میهمانی، پیرزنی از یک آقا که به او خیره شده بود پرسید؛ ببخشید! شغل شما چیست؟ و یارو جواب داد «عتیقه فروش»!
 
------------
گفت و شنود کیهان





نوشته شده در تاریخ جمعه 90 دی 30 توسط حق جو



در روزهای گذشته، رسانه‌های مرتبط با فراکسیون اقلیت مجلس از برگزاری یک همایش بزرگ با حضور اصلاح‌طلبان به منظور بررسی شرایط انتخابات آتی مجلس نهم خبر دادند.

 اما در این همایش "بزرگ" همانطور که در عکس امروز روزنامه مردم‌سالاری پیداست، تعداد صندلی‌های خالی بیشتر از حاضران است!

 

کد خبر:113903 -






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90 دی 27 توسط حق جو



اصغر فرهادی
 شهید آوینی در مورد کسب مقام فیلم های ایرانی در جشنواره‌های خارج از کشور می نویسد: ... دوستی که خود از دست‌‌اندرکاران جشنواره فجر بود می‌گفت: «داوری جشنواره فجر به شدت متاثر از فستیوال‌های خارجی است و مکیال قضاوت، معیارهایی است از همان دست... ناگهان در وسط کار خبر ‌می‌‌آورند که فلان فیلم در فلان جشنواره پذیرفته شده است و همین خبر کافی است تا آن فیلم کذایی از زباله‌دانی خارج شود و جایزه بگیرد.» 
اما حقیقت این است که کسب توفیق در جشنواره‌های خارج از کشور ارزشی را اثبات نمی‌کند و اگر داوری فیلم‌ها در جشنواره‌ فجر نیز بخواهد همین سان باشد که امسال بود، باید گفت که کسب توفیق در جشنواره‌ فجر نیز ارزشی را اثبات نمی‌کند. آنها به تکنیک محض جایزه نمی‌دهند و راهشان نیز با ما متفاوت است. تکنیک و محتوا را نیز نمی‌توان از یکدیگر تفکیک کرد و چون اینچنین است، پر روشن است که آنها کدامین فیلم‌ها را خواهند پذیرفت. کسی مخالف شرکت در جشنواره‌های خارج از کشور نیست، اما آنچه که اصلا در شأن ما نیست، شیفتگی و مقهوریت و مرعوبیت در برابر آنهاست. 
 
آیا فیلم‌هایی که به فستیوال‌های خارجی می‌روند نباید بویی از حقیقت انقلاب اسلامی و معتقدات ما داشته باشند؟ ... و تو گویی این بیماری اصلا همه‌گیر است، چرا که در زمینه‌ هنرهای تجسمی نیز هنوز که هنوز است، تابلوهایی برای شرکت در بی‌ینال‌های خارجی انتخاب می‌شوند که رنگ و بویی از انقلاب و مردم و جنگ ندارند و بعضا مخالف با آرمان‌های غایی جمهوری اسلامی و انقلاب هستند. 
ما باید بنشینیم و یک بار برای همیشه تکلیف خود را بفهمیم. به راستی این همه هیاهو برای چیست؟ هیاهوی بسیار برای هیچ و یا حتی کمتر از هیچ؟ اگر جشنواره فجر حقیقتا می‌خواهد سینمای ایران را در طریق کسب هویت حقیقی خویش مدد رساند، باید افق حرکت خویش را به خوبی بازشناسد و گام‌های خویش را آنچنان تنظیم کند که در نهایت به این آمال و آفاق منتهی شود. 
لفظ «برنامه‌ریزی» هم از آن لحاظ رایجی است که معده ژورنالیسم از آن تغذیه می‌کند، اما به هر تقدیر، «تعیین مقصد» اولین کاری است که باید برای برنامه‌ریزی انجام گردد. ما در جست‌وجوی چه هستیم؟ جلوه‌فروشی و شهرت‌طلبی؟ تکنیک برتر؟ کسب وجهه دموکراتیک در نزد غربی‌ها و غرب‌زدگان؟ پرورش سینماگرانی که بتوانند جوایز جشنواره‌های از ما بهتران را درو کنند؟ اعتراف به ده سال اشتباه!؟ از بین بردن و انکار همه دست‌آوردهای گران‌قدر هشت سال دفاع مقدس؟... و یا همراهی و همزبانی با امتی که علمدار مبارزه برای احیای اسلام در سراسر جهان هستند؟ کدام یک؟ آیا حقیقتا انصاف است که ما به حرکت‌هایی که در تمام طول این ده سال انقلاب و هشت سال جنگ، آن همه از انقلاب و مبارزه و ارزش‌ها و معیارهای آن دور بوده‌اند و همراهی و همزبانی نکرده‌اند که هیچ، از پشت خنجر هم زده‌اند، این همه بها بدهیم؟ تحسین و تشویق چند نفر انتلکتوئل غفلت‌زاده گمراه وامانده، چه دردی را دوا می‌کند؟ اگر ما دریافته‌ایم و هنوز هم بر این اعتقاد هستیم که با شریک شدن در صیرورت تاریخی غرب نمی‌توان به معارج بلند کمال الهی دست یافت، پس چرا تلاش نمی‌کنیم که سینمای ایران را به همان طریق عزتی بکشانیم که امت مسلمان ایران در آن گام نهاده‌اند؟ از چه می‌ترسیم؟ از سرزنش‌ همان کسانی که فتوای تاریخی حضرت امام امت را درباره سلمان رشدی ملعون،‌ منافی با آزادی‌های دموکراتیک می‌دانند؟ سرزنش و یا تحسین آنان ما را به چه کار می‌آید؟ 
مراد ما سلب آزادی از افراد و احزاب نیست که هیچ، نظام جمهوری اسلامی ایران را به خاطر این صبر عظیم و جمیل و سعه صدر در برابر افکار مخالف به شدت تحسین و تقدیس می‌کنیم، اما از آن سوی، مبادا این معلق‌بازی به آنجا منجر شود که قباحت غرب‌زدگی از چشم ما بیفتد، معیارها وارونه شود و کار به آنجا بکشد که ما بمانیم و احساس ندامتی عمیق از آنچه در این ده سال انجام داده‌ایم. 
 
نه برادران! چیزی عوض نشده است و هنوز هم اس‌الاساس بنای انقلاب اسلامی بر مبارزه است و هنوز هم ما محتاج هستیم که روح حماسه و ایثار را در میان مردم زنده نگاه داریم، بسیج را تقویت کنیم، اسلحه بسازیم، عاشورا را حفظ کنیم، فرهنگ مصفای عاشورایی جبهه‌های جنگ را اشاعه دهیم و خود را برای یک نبرد طولانی و همه جنبه با شیطان آماده کنیم... و از هیچ ملامتی هم نترسیم. و نه آنکه این اقدامات را به مثابه حاشیه‌ای بر اصل تلقی کنیم، که اصلا این مهم‌ترین وظیفه‌ای است که ما برعهده داریم. پایان گرفتن مبارزه یعنی تمام شدن نبرد میان حق و باطل و این ممکن نیست مگر آنکه شیطان و اذناب او از میان بروند و یا انقلاب اسلامی، خدای ناکرده، از ماهیت حقیقی خویش خارج شود. 
 
حرف ما این نیست که سینمای جنگ باید در دستور کار جشنواره قرار بگیرد، بلکه می‌گوئیم که «سینمای مبارزه» باید منظر غایی و مقصود نهایی جشنواره و دست‌اندرکاران محترم امور سینمایی کشور باشد. اگر امت مسلمان ایران هویت حقیقی خوش را در مبارزه یافته است، سینمای ایران نیز باید هویت مستقل خویش را در «سینمای مبارزه» پیدا کند. 
مقصود ما این نیست که جشنواره فجر می‌بایست جایزه خویش را از سر صدقه (!) به یک فیلم جنگی می‌داد. خیر. فیلمسازان حزب‌اللهی هم مثل بسیجی‌ها رضایت خدا را در نظر دارند و از این بازیچه‌ها مستغنی هستند؛ اما وقتی همه این حقیقت را می‌دانند که حرکت سینمایی کشور در سال‌های آینده به شدت متاثر از داوری‌های جشنواره فجر است،‌ آیا نباید توقع داشت که این داوری‌ها همسو با صیرورت تاریخی انقلاب اسلامی باشد و مؤید این هویت فرهنگی عمیق که امت مسلمان ایران یافته‌اند؟ 
شهید آوینی
 
«دیده‌بان» فیلمی بود با همان صفا و صمیمت جبهه‌های جنگ و با تکنیکی قابل قبول. آنها که می‌دانند قالب و محتوا را نمی‌توان از یکدیگر تفکیک کرد، خوب می‌دانند که حرف‌های تازه، تکنیک و قالب‌های تازه می‌خواهد. آنچه که «دیده‌بان» در عمل به آن رسیده بود چیزی نبود که ما باور کنیم بدین زودی‌ها فیلمسازی به آن دست یابد... و راستش تا سال‌ها ما اصلا باور نمی‌کردیم که حقیقت جبهه‌ها را بتوان تصویر کرد. ساختن فیلم‌های جنگی به سبک هالیوود امری است که به سهولت حاصل می‌آید، اما قهرمانان حقیقی جنگ ما، نه قهرمان- به معنای مصطلح- هستند و نه اصلا در تیپ بندی روانشناسی غربی‌ها می‌گنجند... و این تنها یکی از مشکلات متعددی است که در سر راه با گذاشتن در «عرصه‌های تجربه نشده سینما» قرار دارد و ما ان‌شاءالله در آینده بیشتر بدان خواهیم پرداخت. «دیده‌بان» بسیار خوب از عهده رفع بسیاری از موانع برآمده بود و اگر داوران جشنواره حقیقا می‌دانستند که را مستقیم ما از کجا می‌گذرد، با این بی‌اعتنایی از کنار «دیده‌بان» و دیگر فیلم‌های خوب جشنواره نمی‌گذشتند. 
«روزنه»، «عبور»، «انسان و اسلحه»، «افق» و ... نیز نشان دادند که فیلمسازان حزب‌اللهی سخت در جست‌وجوی قالب‌ها و تکنیکی هستند که بتواند از عهده قبول و بیان عظمت و زیبایی و عمق و وسعت حرف ما برآید و این عرصه‌‌ای است که تاریخ سینما آن را تجربه نکرده است. 
... و اما سخنی هم با برادران عزیزی که از عهده ادای حق برآمده‌اند و برای جنگ فیلم ساخته‌اند، جنگی که ما همه دست‌آورده‌های گران‌قدر را، استقلال و آزادی و حتی جمهوری اسلامی را مدیون آن هستیم و خواهیم بود. برادران! ما هم مثل «عموحسن»(1) دستتان را می‌بوسیم، همان عمو حسن که هر جا می‌رسید،‌ دست بسیجی‌ها و سپاهی‌ها را می‌بوسید و همان عمو حسن که در تابوتش به هنگام تشییع جز مشتی گوشت و استخوان سوخته چیزی نبود. 
برادران عزیز! ما می‌دانیم که مطلوب شما هم رضایت خداست،‌نه شهرت‌طلبی و جلوه‌فروشی‌ و های و هوی و منم منم... اما وظیفه ما هم شکرگزاری است:‌دستتان درد نکند،‌ خسته نباشید. اجرتان با امام حسین(ع). نهال اسلام همواره در غربت و مظلومیت پا گرفته است. شما هم از این غربت و مظلومیت استقبال کنید و اجازه ندهید که دل و دیدگانتان را چیزی جز رضایت حق پر کند. 
 
*پی نوشت: 
 
(1)-شهید «حسن امیری فرد »از پیران با صفای جبهه که در واحد تبلیغات لشکر 27 محمد رسول الله(ص) داوطلبانه خدمت می کرد و در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.او در میان بچه های لشکر حضرت رسول(ص) به «عمو حسن» شهرت داشت.





نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90 دی 27 توسط حق جو


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز